نقد مجموعه داستان تویی که سرزمین ات اینجا نیست اثر محمد آصف سلطا
نقد از: نوشته حسین مهرعلی
مجموعه داستان ( تویی که سرزمینت اینجا نیست) چهارمین کتابی است که ازمحمد آصف سلطان زاده، داستان نویس افغانی درایران منتشرمی شود. اوسالها پیش ازافغانستان به ایران مهاجرت کرد وبه کاردرخیاط خانه های ایران پرداخت وپس ازسالها زندگی درایران، درسال 1380 نیزازایران به دانمارک رفت واینک هفت سال است که مقیم دانمارک است. نوع داستان نویسی محمد آصف سلطان زاده شاخه ای ازداستان نویسی فارسی محسوب می شود که گرچه آبشخورهای مشترکی با داستان نویسی فارسی درایران دارد، لیکن تمایزاتی نیزبا شیوههای داستان نویسی فارسی ایرانی دارد. می توان داستان فارسی را به سه شاخهی ایرانی، افغانستانی و تاجیکستانی تقسیم نمود. البته سلطان زاده داستان نویسی رادرایران شروع کرده ونخستین مجموعه داستانش را درسال 1379 و زمان اقامت درایران به چاپ رساند.
اوهمچنین کتاب های دوم، سوم وچهارمش را گرچه درخارج ازایران(عمدتا دانمارک)نوشته، لیکن این کتاب ها را هم درایران منتشرنموده است.فضای بیشتر داستان های مجموعه تویی که سرزمین ات اینجا نیست فضای شهرهای جنگ زده افغانستان درجریان جنگ های داخلی آن کشوراست وروایت خونبارو وحشتناکی که راوی ازآن فضا ارائه می کند، سند جامعه شناختی مهمی است ازوضعیت داخلی افغانستان درطی این سالها.
برای بررسی داستانهای این مجموعه آنها رابه ترتیب مرورمی کنیم:
1- داستان (تویی که سرزمین ات اینجا نیست )
این داستان روایت رنج ومحنتی است که بربسیاری ازافغانی های ساکن ایران درطی سالهای گذشته رفته است. شخصیت اصلی داستان (سردار) کارگری است که درخیاطی کار می کند و ازجهت شغلی شباهت هایی با نویسنده داستان(محمد آصف سلطان زاده) درطی سالهای گذشته دارد. سردار آقا افغانی که در کارگاهی خیاطی درحوالی میدان راه آهن تهران به کار مشغول است، پس ازمشکلی که ازجهت غیر قانونی بودن اقامت و کار او پیش می آید ناچار محل کارش راترک می کند وپس ازمدتی برای این که بتواند درایران به صورت قانونی کار کند مجبور می شود بصورت قاچاقی شناسنامه ای ایرانی خریداری کند وعکس خودش را روی آن بچسباند اما گرفتاری بزرگتر ازهمین جا آغاز می شود، زیرا صاحب اصلی واولیه شناسنامه یکی ازخلافکاران و جنایتکارانی است که تحت تعقیب پلیس ایران است. به این ترتیب پناهنده افغانی با از دست دادن هویت اصلی خود، ناخواسته هویت یکی ازتبهکاران مشهوررا پیدا می کند. البته شاید این قسمت از داستان استعاره ای است از گم کردن هویت آدمهای جهان سومی. انسان جهان سومی وآواره با ازدست دادن هویت اصلی، معمولا هویت مبهمی پیدا می کند. این داستان تقریبا فاقد بیشتر عناصر داستان های مدرن است و از تکنیک ها و شگردها ی مرسوم داستان های معاصربهره ای نبرده است. داستان به لحاظ نوع روایت، بیشتر به قصه – گزارش شبیه است وروایت دارای حشو وزوائد بسیاری است. همچنین نویسنده درپاره ای از مواقع به درازگویی پرداخته به نحوی که گاه روایت ملال آور می شود . نثر وزبان داستان،زبان ولهجه ی فارسی دری است که دربیشتر شهرهای افغانستان رایج است،هرچند این زبان هم دقیقا آن چیزی نیست که دربین مردم کوچه و بازار شهرهای فارسی زبان افغانستان مرسوم است.
2- داستان دیدار به قیامت
این داستان متاسفانه به قوت دیگر داستان های مجموعه نیست، البته داستان واجد بعضی ازارزشهای داستانی و ادبی است. داستان دیدار به قیامت یکی ازداستانهای حسی وعاطفی مجموعه است که البته موضوعی کهنه و کلیشه ای رابرگزیده ونویسنده نیز نتوانسته موضوع را در قالب وفرمی نو وبدیع عرضه کند. داستان حکایت مادری است که سالها پیش تنها پسرش گرفتار زندان حاکمان وقت شده واوسالهاست هرروزه کناردراصلی زندان به انتظار آمدن پسرش نشسته به گونه ای که دراین مدت با سربازان نگهبان زندان نیز آشنایی پیدا کرده است. چاپ داستان هایی چون (دیداربه قیامت) درشرایط فعلی نشان از وضعیت ویژه ادبیات داستانی دارد و اینکه پسند وسلیقه پاره ای ازمخاطبان داستان امروز چنین داستان هایی رابرمی تابد. داستان دیدار به قیامت سند جامعه شناختی مهمی است از دوران تاریک حکومت های سرکوبگر درافغانستان که اینک چون کابوسی همچنان درحافظه تاریخی ملت افغانستان باقی مانده است.
این داستان درصورت توجه نویسنده به عناصرومولفه های داستان های مدرن واستفاده ازتکنیک های ویژه داستانی، می توانست داستانی درخشان وماندگاردرادبیات داستانی افغانی باشد. لیکن عدم توجه نویسنده بدانها متاسفانه چنین امکانی را به وجود نیاورده است.
3- داستان یکه سرباز
به لحاظ جامعه شناختی، یکه سربازداستان جامعه ای ازهم گسیخته وبه شدت هرج ومرج است که خشونت عریان ومرگ طلبی حرف اول را درچنین جامعه ای می زند. فضایی مرگ زده که درآن انسان گرگ انسان است ودرآن هیچ جای امن ونقطه آرامشی نیست. سربازی جوان راننده کامیونی نظامی است که مملوازاجساد سربازانی است که درجنگ های داخلی به دست هموطنانشان کشته شده اند. سربازراننده کامیون اجساد را به شهرکابل می برد،همراه سربازژنرالی است که او نیز از جنگ بیزارشده واینک برای فرارازافغانستان ورفتن به پاکستان درتلاشی مرگبار است.دربین راه، کامیون حامل اجساد سربازان افغانی با کامیون حامل اجساد مجاهدین افغانی روبرو می شود وبدین ترتیب داستان ازسطح داستانی معمولی ورئالیستی به سوی داستانی تراژیک واستعاری میل می کند. با توصیف این صحنه طنزی تلخ پدیدارمی شود، افرادی که درزمان حیاتشان یکدیگررا می دریده اند،حالا آرام وخاموش با یکدیگر روبرومی شوند واین فاجعه جنگ های داخلی افغانستان است که درآن برادرکشی شیوه مرسوم ورایج بود. به لحاظ روانشناسی نیزشورمرگ برفضای این داستان کاملا مسلط بوده وهیچ امیدی به زندگی نیست. داستان یکه سربازبه لحاظ به کارگیری صناعات داستانی وشگردهای نوین روایت چندان موفق نیست وداستانی موضوع محور است. با این همه، وجود تصاویرعمیق وتاثیرگذارباعث ایجاد کشش درخواننده می گردد. مضافا اینکه این داستان ازتعلیق نیرومندی برخورداربوده ومخاطب هرگزنمی تواند پایان آن را حدس بزند و هرلحظه درانتظارحادثه ای پیش بینی نشده است. آدمهای داستان پیچیدگی های خاص خود را دارند وازاین لحاظ،شخصیتهای کامل داستانی هستند. آنها دارای تفرد، تشخص وویژگی های فردی هستند. این داستان به لحاظ فضاسازی وشخصیت پردازی یکی ازکاملترین داستان های مجموعه بوده واستفاده نویسنده از طبیعت وفضای جغرافیایی افغانستان به جذابیت داستان کمک کرده است.
-4داستان داکترحسن
داکترحسن نیز داستان رنج وستم مردم افغانستان درطی سالهای جنگهای داخلی بین گروهها وفرقه های مسلح این کشوراست. داکترحسن که دردانشکده ی پزشکی دانشگاه کابل دررشته ی طب تحصیل می کرده، سه ماه مانده به پایان تحصیلاتش توسط سازمان امنیت افغانستان دستگیر وپس از حوادثی سرانجام در یکی از روستاهای افغانستان سکونت می کند. اوالبته با اینکه هوادار یکی ازگروههای مسلح منطقه است، لیکن همواره سعی می کند از درگیرشدن درمنازعات وجنگهای منطقه ای اجتناب کند. شخصیت داکتر حسن همچون سایر شخصیت های مستقل وتحصیل کرده دیگر داستان های این مجموعه اصولا باجنگ مخالف است وسعی می کند نظرات صلح خواهانه خود را به گوش جنگ سالاران افغانی برساند. گرچه متاسفانه گوش شنوایی دراین میان پیدا نمی کند وهمچنان تنورجنگهای داخلی شعله وراست. یکی ازفرماندهان گروههای مسلح زخمی شده ودو نفرازافرادش رابه دنبال داکترحسن فرستاده است. داکتر با اینکه مخالف آن فرمانده وگروهش است، لیکن بنا به وظیفه پزشکی همراه آنان می رود ودربین راه با مرارتها وسختی های جنگاوران آشنا می شود. طی گفت وگوی داکترحسن با فرمانده نظامی معلوم می شود همه، حتی کسانی که به عنوان فرمانده دراین جنگها شرکت می کنند ازوضعیت جنگی خسته شده اند ودنبال مفری برای رهایی ازاین وضعیت خونبارهستند. جدالی سخت دراندرون روح وروان آدمها خصوصا داکتر حسن برپا شده واوکه به عنوان پزشک وظیفه تیمارداری وبهبود جسمی اشخاص را برعهده دارد، اینک دربحبوحه جنگی خانمان سوز وبرادرکشی وحشتناکی قرار گرفته که راه برون رفتی ازآن نمی جوید. نویسنده دراین داستان فضاها وشخصیت هایی باور کردنی وطبیعی خلق کرده وتلواسه روحی آدمها دررفتارظاهری شان نمودی عینی پیدا کرده است. درپایان داستان، تضاد بین نگرش مرگ طلبانه جنگ سالاران با روح لطیف وطبیعت گرای داکتر حسن به خوبی نشان داده می شود. (داکتر،قوماندان رادر نور سرخ رنگ غروب درمیان رگبار گلوله ها روی همان شاخ کوه تنها گذاشت وخود با شتابی اندک به سوی ته دره که سایه وبوی دهها نوع گیاه ازآن بالا می آمد، سرازیر شد.)
داستان داکتر حسن، یکی ازداستان های موفق وتاثیرگذاراین مجموعه می باشد.
5- داستان کابوس این سالها
کابوس این سالها، کابوسی سنگین است که درخواب وبیداری راوی جریان دارد واین کابوس به حدی سنگین است که حتی درخواب ورویا نیزصدای پای هزاران سربازجنگجو،آرامش را ازراوی سلب می کند.
راوی درحالتی (بین خواب وبیداری) به جمله ای می اندیشد که خیال می کند درکتابی خوانده یا اززبان کسی شنیده است. اودررویایی ترسناک،پشت شیشه های پنجره اتاقش، کسی را شبیه عزراییل می بیند که تفنگی چون داس دردست گرفته ومی خواهد راوی را به قتل برساند وبدین سان وحشت جنگ حتی درخیال نیز، راوی نگون بخت را رها نمی کند.دراین داستان، پروسه خلق ونوشتن داستانی دیگردرمتن داستان وجود دارد ونویسنده ازشگرد داستان درداستان بهره برده است. درشبی سرد ودرمیان تاریکی افرادی که وظیفه مراقبت ازپایگاه نیروهای خودی را برعهده دارند ،به گفتگومشغولند. بعضی ازاین افراد اکنون به پوچی وبی حاصلی جنگ پی برده اند وپاره ای نیزهمچنان درجهل دست وپا می زنند وهنوز ازنکبت جنگ های داخلی لذت می برند، زیرا دچارشورمرگ وخودآزاری افراطی هستند. دراین میان راوی که جزء کسانی است که مخالف جنگ اند، شاهد وناظرحمله دسته جمعی نیروهای دولتی به پایگاه نیروهای خودی است. درپایان داستان، شخصیت های اصلی پراکنده شده وهریک سرنوشت ویژه خود را دنبال می کنند، فرجامی که عبارت ازآوارگی ودربدری وکوچ به کشورهای همسایه افغانستان است. داستان کابوس این سالها به لحاظ استفاده ازپاره ای شگردها وصناعات ویژه داستان نویسی، نسبت به داستان های آغازین این مجموعه کاملتربوده ونویسنده روایتی مدرن وخوش تکنیک ازموضوعی تکراری وکلیشه ای ارائه می کند.
6- داستان عروسی دره قافزار
استفاده ازشگردها وفرم های مدرن داستانی وپروسه خلق داستان درخلال رویدادهای داستانی،ازجمله دلایل موفقیت این داستان نسبت به پاره ای ازداستان های دیگراین مجموعه است. روایت داستان جدال وستیزغم وشادی ومرگ وزندگی است وحضورشادی وسرور درمتن حوادثی غمبار وآرزوی شادی وبرگزاری عروسی درمیان فضایی مرگ زده ازمولفه ها وعناصری است که حامل پیامی انسانی درمتن داستان است. آنچه دراین داستان اهمیت وبرجستگی خاصی پیدا می کند، پیروزی زندگی برمرگ است وطنزتلخ قضیه این است که باعث وبانی رقص و شادی درعروسی، پیرزنی است که تنها پسرش را درحادثه ای غمبارازدست داده وقاعدتا می بایستی غمگین ترین وعزادارترین فرد داستان هم اوباشد. اما پیرزن که به خرد وآگاهی خاصی دست یافته به پیکار با مرگ واندوه حاکم برفضای زندگی خود واطرافیانش برمی خیزد وپیام نهایی داستان را که پیروزی شادی برغم وزندگی برمرگ است، به گوش همگان می رساند.
داستان عروسی دره قافزاریکی از خوش تکنیک ترین داستان های این مجموعه بوده ونویسنده توانسته هماهنگی لازم درجهت پیوندی کامل بین موضوع، تکنیک ها ونثرو زبان ویژه داستانی اش برقرارسازد.
7- داستان قصیده جست وجو
جوانی که دوران کودکی تا جوانیش را درشهرکابل وبه دورازجدال های خونین در کوهها ودره های افغانستان گذرانده،اینک پس ازسالها دوری ازپدرش به قصد دیداربا پدر، رنج مسافرت به مناطق دورافتاده را برخود هموارمی کند. لیکن آنچه را می بیند، نمی پسندد وبه جای آنکه درکنارپدر، راه وروش او را ادامه دهد به پاکستان پناهنده می شود وبرای همیشه دل ازسرزمین آباء واجدادی برمی کند.
نثرکهنه وگاه خسته کننده داستان همراه حشو وزوائد وعدم شخصیت پردازی دقیق ومنطقی، ازنقاط ضعف داستان است واینکه نویسنده نمی کوشد نقبی به درون آدمها بزند وما تنها ظاهرآنها را می بینیم. ازنظرصناعات وشگردهای ویژه داستانی نیز،نویسنده چندان درقید استفاده ازاین شگردها نیست وروایت داستان به صورت خطی ومستقیم پیش می رود. داستان البته دارای تعلیقی نسبتا قوی است وتنها علت کشش داستان نزد خواننده نیزهمین تعلیق است.
آدمهای داستان قصیده جست وجو، منهای انور،بیشتربه تیپ درقصه ها شبیه هستند تا به شخصیت درداستان های مدرن وبه همین دلیل این آدمها فاقد تشخص وویژگی های فردی بوده ومنهای شخصیت انور، رفتاروکرداروگفتاربقیه آدمهای داستان قابل پیش بینی می باشد.
8- داستان جانان خرابات
تقابل عشق ومرگ، تردید ودودلی برسروفاداری به آرمان و وظیفه یا به دنبال هوای دل بودن، درون مایه داستان جانان خرابات است وهمین موضوع باعث کشش وجذابیت خاص این داستان می شود. می دانیم درداستان مدرن،دو یاچند تم به صورت همزمان، درون مایه داستان را تشکیل می دهند وبه این علت می توان این داستان را داستانی مدرن دانست. دردوران حاکمیت طالبان برافغانستان یکی از طالب ها درجریان گشت وگذاردرکوچه ای گرفتارعشق دختری می شود واین عشق، جدالی سخت دردرون اوبرمی انگیزد. طالب به زورمردان مسلح، دختررا می رباید واورا به عقد خود در می آورد. اما کاربه اینجا خاتمه نمی یابد وزندگی بادختر، طالب را ازدرون متحول می سازد تا جایی که درپایان داستان، او دیگرهمان طالبی نیست که درآغاز داستان بوده وتحول وتطورعمیقی دروجود این شخصیت صورت گرفته است. بیشترآدمها دراین داستان دارای رفتاروکرداری پیچیده و ویژه هستند ودرواقع شخصیت های کامل داستان های مدرن اند. روایت داستان گرچه درون پرآشوب شخصیت های داستان را کمترمی کاود، لیکن ظاهرپریشان وخوی پرخاش جویانه آنها، نشان ازدرون پرآشوب ورنج دیده آنها دارد. نویسنده دراین داستان، ازپاره ای صناعات وشگردهای داستان نویسی مدرن بهره برده، ازحشووزوائد پرهیزکرده ،ازایجازبهره برده وکوشیده داستانی موجزودرخشان به مخاطب عرضه کند. داستان جانان خرابات با قصه های قدیمی ایرانی همچون قصه (شیخ صنعان ودخترترسا) به لحاظ استفاده ازالگوهای مشابه دارای رابطه بینامتنی است ومی توان داستان جانان خرابات را نسخه امروزی داستان(شیخ صنعان ودخترترسا) دانست،البته با اختلافاتی. داستان جانان خرابات یکی ازداستان های مدرن وتاثیرگذاراین مجموعه است که تاثیرآن تا مدتها پس ازخوانش داستان، درذهن مخاطب باقی می ماند.